Monday, December 17, 2007

... - - - ...


... - - - ...
جان هاي ما را نجات دهيد

داستان پيام هاي كوتاه، داستان بلندي در تاريخ بشري است از زماني كه كبوتر هاي نامه رسان پيام ها را جابجا مي كردند ويا سرخپوستاني كه به وسيله دود به يكديگر پيام مي دادند تا امروز كه سرعت بي نظير انتقال اطلاعات بعد مسافت را به هيچ تقليل داده است به گونه اي كه پيام ها در لحظه فرستاده شدن، در يافت مي شوند( البته اگر سيستم مخابرات ايران را در نظر نگيريم!) امروزه هر كسي با داشتن يك موبايل يا تلفن همراه به راحتي مي تواند با سراسر كره زمين ارتباط برقرار كند. واژه دهكده جهاني اگر چه بيش از حد به كار رفته است اما واقعيتي است انكار نكردني، گويي مسافت ها از ميان برداشته شده اند وهمه چيز وهمه كس به سهولت در دسترس است، توهمي كه تكنولوژي به عنوان يگانه خداي دنياي معاصر متولي انواع ارتباطات انسان ها شده است ودامنه فرمانروايي اش را روز به روز گسترش مي دهد



اگر به سال هاي انقلاب صنعتي برگرديم زماني كه آرزو هاي ماجراجويانه وعلاقه بشربه سرعت وپيمودن جهان جز در قالب داستان هاي تخيلي نمي گنجيد، زماني كه ژول ورن دور دنيا در هشتاد روز را مي نوشت ويا سفر به كره ماه .را به نگارش در مي آورد هيچ گاه قادر نبود تصور كند كه اين آرزوها روزي چنين پيش پا افتاده شوند، هيچ گاه قادر نبود تصور كند كه مي توان دنياي رابينسون كروزوئه را به باد تمسخر گرفت ويا آرزوي يافتن يك بطري حاوي نامه رادر كنار ساحل . شكوه آرزو هاي بشري چشم انتظار دستاوردهاي جديد انواع شركت ها وكارخانجات بزرگ "صنعتي شود آن ها كه نويد پيوند مي دهند " ما مردم را به يكديگر پيوند مي دهيم


در سال های اوایل قرن بیستم زمانی که تلگراف به بهره برداری رسید و توسط کشتی ها و هواپیماهایی که به کمک احتیاج داشتند به کار گرفته شد یک پیام کوتاه که از خط ونقطه تشکیل شده بود، کاربرد فراوان یافت. این علائم مخفف حروف اول عبارتی بودند به این معنا که جان های ما را نجات دهید .اگر چه سیستم های ارتباطی پس از آن روز به روز پیشرفت کردند و خطوط تلگراف وتلفن جای خود را به شبکه های ماهواره ای دادند و صفر ویک جای خط ونقطه را گرفت و آهنگ های متنوع گوشی های تلفن همراه در پس صداهای ناموزون خط مورس آشکارشد اما هنوز این تاریخ را می توان در پس هر تکنولوژی مشاهده کرد و" اس ام اس" را همان شکل تغییر یافته "اس او اس" دانست به این معنا که جان من را نجات دهید زیرا امروزه انسان ها بیش از هر زمان دیگری تنهایند، تنها در آشفته بازار خیابان ها، در سرگردانی های روزمره، در دفاتر کارشان ویا در اتاق هایشان اما می توانند خشنود باشند که برایشان "اس ام اس" خواهد آمد، در این دهکده جهانی در این دنیای کوچک که تنهایی های بزرگ دارد وهنوز این صدا از قرون گذشته در گوش من حسرتی بر می انگیزد: سه صدای کوتاه، سه صدای بلند، سه صدای کوتاه. جان های ما را نجات دهید

Tuesday, December 11, 2007

در پی مقصر نگرد
هیچ کس بر سر دو راهی تقدیر
بر دیگری خشم نمی گیرد
تنها به سرنوشت تن در ده
اگر از هم جدامان می کند
گونه ات را با بوسه ای می سوزانم
و فاصله می گیرم
از دو راهی
چرا که ایستادن کار من نیست
تو هم نمان، تو هم برو
تا فاصله مان بیش وبیش تر شود
تا چون غریبه هایی
در حین عبور
بیگانه شویم در نگاه هم
تا جز خاطره ای با قی نماند
از من
تا جزجای زخمی باقی نماند
از تو
تا جز تصویری باقی نماند
بر دل هامان
شاید باستان شناسان
بعدها
سنگ واره هایی یافتند
از تصویر من
از تصویر تو
بر دل هایی از سنگ

Waiting for barbarians



شاید بیش از هر چیز آنچه کتاب " در انتظار بربرها" را برایم شاخص و متمایز می کند، این است که پس از تمام کردنش نمی توان با خیال راحت سر را روی بالش گذاشت و به خواب رفت. انگار شخص مهمی مثل سرهنگ جول از اداره سوم روبرویت نشسته و به شما می گوید:" خب، نظر شما درباره این کتاب چیه؟" وشما با وجودی که بسیار خسته هستید، اما باید به این سوال پاسخ دهید.دلم می خواهد فارغ از این سوال ها به رویاهایم تن دهم، به خواب هایی که مثل قاضی داستان تقریبا هر شب میانشان غوطه می خورم؛ اما به خودم تلنگر می زنم ونتیجه اخلاقی داستان به صورت یک جمله در برابرم
تکرار می شود:" ما در برابر همدیگر مسوول، ما در برابر یکدیگر گناهکاریم". اما اطمینان دارم که داستان وسعتی بیش ازچنین برداشتی لحظه ای را در بر می گیرد وغرض از نگارش آن، تنها پوشاندن رخت یک نظریه مشخص اخلاقی، سیاسی ویا فلسفی بر تن یک متن ادبی نبوده است چرا که فراتر از کلمات، اندیشه واحساسات خواننده را به چالش وا می
دارد
آن چه مجذوبم می کند، تلفیق خلاق وآگاهانه از وجوه مختلف
آدمی در فضایی بی زمان و بی مکان است، تلفیقی از رنج ها و سرگشتگی ها وسوال ها
ومسوولیت های اوست. در جای جای این روایت با پرسش ها، با سنجش های مداوم راوی داستان مواجه می شویم چرا که او در برهه ای از زمان به وضوح متوجه می شود که میان ستم دیده وستم کار بودن فاصله اندکی وجود دارد وبه همین منظور قاضی داستان در محکمه ای نامرئی خود خویشتن را به محاکمه فرا می خواند وبیش از آن که در پی تبرئه خویش باشد در پی محکوم کردن خویش است؛ محکوم کردنی که روحش را در برابر رنج های
انسان تسکین می دهد. قاضی، ضد قهرمان را در وجود خویش می یابد و بیش از آن که بخواهد در برابر امپراطوری ویا در دفاع از بربرها قیام کند در برابر خود می ایستد وبر آن است تا با پرداخت تاوان دیروز های فراموش شده اش وجدانش را آسوده سازد. نفرت از سرهنگ جول وپس از آن عشق به دخترک بربر، نماد هایی از ستم کار وستم دیده، سرنوشت
او را دگرگون می کند و او را در برابر تمامی افعال پیشین اش می شوراند افعالی که با هوشیاری می کوشید تا در میانه این دو حضور زندگی، آرامش او را بر هم نزنند.اما سرانجام مجبور است تا این بی طرفی را به یک سو گذارد و با واقعیت روبرو شود. او خودش را محکوم می کند وادامه می دهد و آن قدر در این راه خود خواسته متحمل رنج و عذاب می شود تا به تعریفی جدید ازخویش می رسد؛ انسانی نیازمند. انسانی که نیازمند است تا تنهاغذا بخورد و در بستری مناسب به خواب رود ویا پس از مدت ها که در گوشه ای تاریک و تنها بوده است، دستش را بر روی شانه پسرکی بگذارد که برایش غذا
آورده است؛ اما او باز هم ادامه می دهد تا دیگر روی دیگر سکه امپراطوری تا روی دیگر سکه شکنجه گر نباشد و عشق او را همراهی می کند اگرچه در بسیاری مواقع باعث سرگشتگی
اش می شود اما به نوبه خود می تواند نشانه ای باشد تا او را از این سرگشتگی نجات دهد آن جایی که در زیر شکنجه "برای این که به بیماری واگیر داری دچار و به موجودی
تبدیل نشود که به هیچ چیز اعتقاد ندارد، حول پیکر تقلیل ناپذیر دخترک می چرخد، شیرجه می زند و تور های معنی را یکی پس از دیگری بر او می افکند."ودر انتهای کتاب
نه کشته می شود تا به قهرمانی افسانه ای تبدیل شود ونه امید آن می رود تا آرامش بار دیگر بر او و شهرش سایه افکند. قاضی داستان "همچون مردی که راهش را مدت هاست گم
کرده" همچنان ادامه می دهد، همچنان زندگی می کند. شما هم اگر به بی خوابی وسوال هاوسرگشتگی های آدمی علاقه دارید، حتما این کتاب را بخوانید