Tuesday, December 11, 2007

Waiting for barbarians



شاید بیش از هر چیز آنچه کتاب " در انتظار بربرها" را برایم شاخص و متمایز می کند، این است که پس از تمام کردنش نمی توان با خیال راحت سر را روی بالش گذاشت و به خواب رفت. انگار شخص مهمی مثل سرهنگ جول از اداره سوم روبرویت نشسته و به شما می گوید:" خب، نظر شما درباره این کتاب چیه؟" وشما با وجودی که بسیار خسته هستید، اما باید به این سوال پاسخ دهید.دلم می خواهد فارغ از این سوال ها به رویاهایم تن دهم، به خواب هایی که مثل قاضی داستان تقریبا هر شب میانشان غوطه می خورم؛ اما به خودم تلنگر می زنم ونتیجه اخلاقی داستان به صورت یک جمله در برابرم
تکرار می شود:" ما در برابر همدیگر مسوول، ما در برابر یکدیگر گناهکاریم". اما اطمینان دارم که داستان وسعتی بیش ازچنین برداشتی لحظه ای را در بر می گیرد وغرض از نگارش آن، تنها پوشاندن رخت یک نظریه مشخص اخلاقی، سیاسی ویا فلسفی بر تن یک متن ادبی نبوده است چرا که فراتر از کلمات، اندیشه واحساسات خواننده را به چالش وا می
دارد
آن چه مجذوبم می کند، تلفیق خلاق وآگاهانه از وجوه مختلف
آدمی در فضایی بی زمان و بی مکان است، تلفیقی از رنج ها و سرگشتگی ها وسوال ها
ومسوولیت های اوست. در جای جای این روایت با پرسش ها، با سنجش های مداوم راوی داستان مواجه می شویم چرا که او در برهه ای از زمان به وضوح متوجه می شود که میان ستم دیده وستم کار بودن فاصله اندکی وجود دارد وبه همین منظور قاضی داستان در محکمه ای نامرئی خود خویشتن را به محاکمه فرا می خواند وبیش از آن که در پی تبرئه خویش باشد در پی محکوم کردن خویش است؛ محکوم کردنی که روحش را در برابر رنج های
انسان تسکین می دهد. قاضی، ضد قهرمان را در وجود خویش می یابد و بیش از آن که بخواهد در برابر امپراطوری ویا در دفاع از بربرها قیام کند در برابر خود می ایستد وبر آن است تا با پرداخت تاوان دیروز های فراموش شده اش وجدانش را آسوده سازد. نفرت از سرهنگ جول وپس از آن عشق به دخترک بربر، نماد هایی از ستم کار وستم دیده، سرنوشت
او را دگرگون می کند و او را در برابر تمامی افعال پیشین اش می شوراند افعالی که با هوشیاری می کوشید تا در میانه این دو حضور زندگی، آرامش او را بر هم نزنند.اما سرانجام مجبور است تا این بی طرفی را به یک سو گذارد و با واقعیت روبرو شود. او خودش را محکوم می کند وادامه می دهد و آن قدر در این راه خود خواسته متحمل رنج و عذاب می شود تا به تعریفی جدید ازخویش می رسد؛ انسانی نیازمند. انسانی که نیازمند است تا تنهاغذا بخورد و در بستری مناسب به خواب رود ویا پس از مدت ها که در گوشه ای تاریک و تنها بوده است، دستش را بر روی شانه پسرکی بگذارد که برایش غذا
آورده است؛ اما او باز هم ادامه می دهد تا دیگر روی دیگر سکه امپراطوری تا روی دیگر سکه شکنجه گر نباشد و عشق او را همراهی می کند اگرچه در بسیاری مواقع باعث سرگشتگی
اش می شود اما به نوبه خود می تواند نشانه ای باشد تا او را از این سرگشتگی نجات دهد آن جایی که در زیر شکنجه "برای این که به بیماری واگیر داری دچار و به موجودی
تبدیل نشود که به هیچ چیز اعتقاد ندارد، حول پیکر تقلیل ناپذیر دخترک می چرخد، شیرجه می زند و تور های معنی را یکی پس از دیگری بر او می افکند."ودر انتهای کتاب
نه کشته می شود تا به قهرمانی افسانه ای تبدیل شود ونه امید آن می رود تا آرامش بار دیگر بر او و شهرش سایه افکند. قاضی داستان "همچون مردی که راهش را مدت هاست گم
کرده" همچنان ادامه می دهد، همچنان زندگی می کند. شما هم اگر به بی خوابی وسوال هاوسرگشتگی های آدمی علاقه دارید، حتما این کتاب را بخوانید

No comments: