مردمان شهرم همه خوابند
یا خودشان را به خواب زده اند
تنها منم
ویک پنجره
رو به خیابان همیشه
شاعری نکرده ام
هیچ گاه
نمی دانم چیستند نوشته هایم
یا برای کیستند
شاید خاکستر هایی فرو ریخته
از آتش تنهایی
پنجره را باز می کنم
همه خوابند
یا خودشان را به خواب زده اند
چراغ راهنمایی
قرمز است
با شمارهء 89
که کم وکمتر می شود
نارنجی می شود
همرنگ آتش سیگار
بعد 0 است
و پس از آن سبز
گاهی سبز و0 مدت ها با همند
برمسیر بی عبورهمیشه
و باز تکرار می شوند
84،85،86،87،88
دربرابر چشمان راه گرفته
و دوباره آتش سیگار
این چراغ همیشگی
کاش آبی می شد لحظه ای
آبی آبی
همرنگ شعله درونم
آن وقت شاید
چیزی بهتر می نوشتم
یا اصلا نمی نوشتم
بی خاکستر
مثل شعله آبی
یا خودشان را به خواب زده اند
تنها منم
ویک پنجره
رو به خیابان همیشه
شاعری نکرده ام
هیچ گاه
نمی دانم چیستند نوشته هایم
یا برای کیستند
شاید خاکستر هایی فرو ریخته
از آتش تنهایی
پنجره را باز می کنم
همه خوابند
یا خودشان را به خواب زده اند
چراغ راهنمایی
قرمز است
با شمارهء 89
که کم وکمتر می شود
نارنجی می شود
همرنگ آتش سیگار
بعد 0 است
و پس از آن سبز
گاهی سبز و0 مدت ها با همند
برمسیر بی عبورهمیشه
و باز تکرار می شوند
84،85،86،87،88
دربرابر چشمان راه گرفته
و دوباره آتش سیگار
این چراغ همیشگی
کاش آبی می شد لحظه ای
آبی آبی
همرنگ شعله درونم
آن وقت شاید
چیزی بهتر می نوشتم
یا اصلا نمی نوشتم
بی خاکستر
مثل شعله آبی
No comments:
Post a Comment