Friday, February 18, 2011

یادداشت های یک شورشی آرام به روان پزشک اش 21


...ام آذر
مدت زیادی است که ننوشته ام، البته برای خودم مدت زیادی محسوب می شود،چون دائم به نوشتن فکرمی کنم اما چیزی نمی نویسم.این روزها حس می کنم که باید برای وقت خودم وزمان هایی که خرج می کنم ارزش بیشتری قائل شوم وبه همین ترتیب هم نوشته هایم نیز باید اسلوبی داشته باشندوهمین طوربیحساب و کتاب ازخزانه خرج نکنم.نمی دانم این مجموعه را ادامه خواهم داد یا نه؟
.
هیچ نمی دانم شما چه قدر به امورفرهنگی علاقه دارید؟ اما به هرحال من بایدحرف های خودم را بزنم. نه؟ به تازگی دو کتاب خوانده ام که هردو بوی قدمت می دادند،یکی به لحاظ نسل ودیگری به لحاظ قرن.کتاب ساده دل از ولتر،نویسندهء قرن هفده وهجده میلادی را خواندم ودیگر کتاب سالاریها نوشتهء بزرگ علوی.هردو خیلی برایم جذاب بودند.گذشتهء دور خودم را در بزرگ علوی جستجو کردم وگذشتهء دور انسان را درولتر،کتاب باترجمهء محمدقاضی نثری روان وساده داشت واوضاع انسانِ پیش ازانقلاب فرانسه را بدون پیچیدگی ترسیم می کردوطبیعت را به خوبی دربرابر فرهنگ می گذاشت.اما هنوز فرصت اندیشیدن به سالاری ها رانداشته ام،تنها چیزی که می توانم بگویم این است که روان وعامیانه نوشته شده بود، اما عامیانه نبودوآن هم به فرهنگ ونقد آن می پرداخت اما ازچه منظری هنوز دیدگاه این نویسنده برایم روشن نیست.دلم می خواهد که باقی کتاب های این آدم را هم بخوانم.دلم بیش ازهرچیز نوشته های اصیل می خواهد.من کاملاً به این جمله معتقدم که آب راباید ازسرچشمه هابرداشت.خیلی سرم خلوت نیست ولی اگر بتوانم،کمدی الهی یا چیزی شبیه به این دردستورکارم قرارخواهد گرفت،خیلی دلم می خواهد از یونان باستان هم چیزی بخوانم،چیزی مثل اودیسه.
به هرحال دلم جز مهرمهرویان کاغذی، طریقی برنمی گیردوهمچنان درین دریای خوش غوطه می خورم واز جهان پیرِ بی بنیاد فاصله می گیرم، به پستوها سرک می کشم تاگنجینه های نهانی رادورازچشم تنگ دنیادوستان بیابم وخوش باشم ونور ال سی دی ولامپ کم مصرف راتحمل کنم و عمردرین راه سرمایه .

حالا دیگر از آنچه بیش ازهمه مطمئن ام، این است که این نوشته ها تنها برای شما نیست آقای دکتر،من دارم روی پاهای خودم راه می روم وامیدوارم به همین زودی عصاهایم راهم به شماتقدیم کنم.

باسپاس
ز.م

No comments: