Tuesday, March 18, 2008

کار من این است که کاریم نیست

کار من این است که کاریم نیست
عاشقم از عشق تو عاریم نیست
تاکه مرا شیر غمت صید کرد
جز که همین شیر شکاریم نیست
در تک این بحر چه خوش گوهری
که مثل موج قراریم نیست
بر لب بحر تو مقیمم، مقیم
مست لبم گر چه کناریم نیست
باده ات از کوه سکونت ببرد
عیب مکن زان که وقاریم نیست
خویش من آن است که از عشق زاد
خوش تر از این خویش و تباریم نیست
چیست فزون از دو جهان شهر عشق
بهترین از این شهر و دیاریم نیست
گر ننگارم سخنی بعد از این
نیست از آن رو که نگاریم نیست

No comments: