Monday, October 29, 2007

ما بسیاریم

:پابلو نرودا
از کسان بسیاری که هستیم
که هستم؟
نمی توانم یکی را نشان دهم
،آنان برای من
در پوشش جامه ها گم شده اند
آنان به شهر دیگری کوچ کرده اند
هنگامی که همه چیز گویا چنان است
، که مرا
،آدمی با هوش جلوه دهد
ابلهی که من او را در خود پنهان می دارم
زمام سخنم را به دست می گیرد
و دهانم را اشغال می کند
در فرصت های دیگر میان مردم ممتاز
چرت می زنم
وهنگامی که خویشتن دلیرم را فرا می خوانم
ترسویی که هیچ نمی شناسمش
اسکلت حقیرم را
در قنداق هزاران محافظه کاری می پیچید
هنگامی که خانه ای مجلل به آتش کشیده می شود
به جای اتش نشانی که خبر کنم
آتش افروزی به صحنه می پرد
واو منم
کار دیگری نمی توانم بکنم
چه کنم تا خود را بشناسم؟
چگونه می توانم
خود را از نو بسازم
همه کتاب هایی که می خوانم
چهره قهرمانان شکوهمند
واغلب سرشار از اعتماد به نفس را
بزرگ می کنند
از رشک به انان می میرم
ودر فیلم ها
که گلوله ها در باد پرواز می کنند
در حسد گاو چرانان می مانم
نیز در ستایش اسبان
اما چون هستی بی باکم را فرا می خوانم
همان کاهل قدیمی پیش می آید
چنین است که هرگز نمی دانم
من اصلا کیستم
نه این که چند تنم
نه این که که خواهیم شد؟
کاش می توانستم زنگی را به صدا در اورم
و خویشتن راستینم را فرا بخوانم
من حقیقی
چه اگر به راستی، به خویشتن راستینم نیازمند باشم
نباید بگذارم از میان برود
چون می نویسم
در دور دست ها سیر می کنم
و چون باز می گردم
پیش از آن عزیمت کرده ام
کاش می دانستم آیا همین چیز ها
برای کسان دیگر نیز
چونان که برای من
پیش می آید؟
کاش می دانستم
که آیا بسیاری از مردم نیزمثل منند؟
وبه همین سان در نظر خود جلوه می کننند؟
هنگامی که این مساله به تمامی کشف شد
می خواهم خود را ردر مورد اشیا چنان آموزش دهم
که وقتی می کوشم مسائل خود را توضیح دهم
سخن بگویم از جغرافیا
نه از خود

No comments: