Tuesday, September 21, 2010

يادداشت هاي يك شورشي آرام به روان پزشك اش 3


شنبه 27 شهریور ماه

چرا خدا بعضی آدم ها با احمق و بعضی دیگر را این قدر زرنگ خلق می کند؟ دوستی دارم که به برداشت در لحظه اول معتقد و بااین حساب، برداشت اول من از محیط کار که همان داستان پینو کیو و ارباب سیرک بود، درست از آب در می آید.

در تمام طول راه دلم می خواست روی سطح پیاده رو های تازه شهرداری بالا بیاورم، از بس که امروز لبم را جویده ام هنوز می سوزد. به کجا پناه ببرم از دست این دنیای سودجو؟ سرم دوران بر می دارد، از وقتی امروز شنیدم که از حقوق ثابت خبری نیست، حالم دگرگون شده است. سرِ ناهار بود که درددل ها شروع شد ومن دانستم که آرزو های دور ودرازم نقش بر آب است. مثل بازی مار وپله باز گزیده و باز به خانه ی نخست بازگشته بودم. چه خیالات خامی ماهی پانصد هزار تومان! نمی دانم آیا من به آدم ها گرفتار می شوم ویا تخم کارفرما های منصف را ملخ خورده است!

به نسبت روز، خشمم کمی آرام گرفته است، مدیر سیرک کارآموز رایگان می گیرد، و بعد از آموزش به تعدادِ کار هایی که هرکس می زند، پورسانت می دهد. از حقوق ثابت خبری نیست و معنایش این است که تا دو سه ماه با روزی ده ساعت کار، چیزی در حدود دویست سیصد تومان بیشتر دستم را نخواهد گرفت. تا درنهایت بتوانی همه ي کار هایی را که نم نم یادت می دهند، انجام دهی. خدا را شکر که در این مملکت هنوز چیزی به اسم بیمه وجود دارد که بعضی شرکت ها مجبورند به آن موظف باشند وگرنه خدا می داند که بر سر کارمند ها چه می رفت.
گاهی مستأصل می شوم از دست خودم که شخصیت اش این قدر متزلزل است، نه به این سو می رود ونه به آن سو، مثل پرچمی در میانه ی باد ها تاب می خورد، نه آن قدر ابلهم که بتوان از من بهره کشی کرد ونه آن قدر محکم وثابت که قواعدم را به کرسی بنشانم. برای فردا ذهنم خیلی درگیر است ، تصمیم گیری را به فردا می سپارم.
با سپاس
ز.ميم

No comments: