Thursday, October 14, 2010

یادداشته ای یک شورشی آرام به روان پزشک اش 16


دوم آبان

دومین روزآبان ماه هم گذشت.روزها به سرعت ازهم پیشی می گیرند، به ماه تبدیل می شوند و ماه جایش را به سال می دهد و سال به عمر. زود باشد که سرت به سنگ لحد بخورد ودارفانی را وداع گویی.گویند دنیا دوروز است، روزی برخلاف مرادت وروز دیگر بروفق آن. تا به امروزکه روز خوش ندیده ایم، باقی را خدا داند.

امروزهم در کتابخانه گذشت.چیزهایی دیدم وخواندم که کمتر مثال هایش رادیده بودم.برای مقاله ای به بایگانی کتابخانه سرک کشیدم وچشمم به کتابی افتاد که توجهم رابه خود جلب کرد.هردوجلدش راداخل سالن به امانت گرفتم.نام کتاب «نگاهی کوتاه به روشنفکری درایران» است.نویسنده تلاش بسیاری برای گردآوری مطالبی که دراین کتاب چاپ شده، انجام داده است، اما غرض ورزی چنان درسراسر کتاب موج می زند، که جایی برای فکر کردن باقی نمی گذارد.هرکسی که به نوعی درتلاش برای تفکر،یا به اصطلاح این بابا تقلید تفکر است،مردود واقع می شود.اسامی این افراد این قدرزیاد است که تقریباً تمام مرّوجان اندیشه را دربرمی گیرد.من حقیقت را نمی دانم، اما می دانم که چه بخواهیم چه نخواهیم این تاریخچه ی عملی آن چیزی است که پشت سرداریم.من ازنتیجه گیری های ایشان یا همان استاد شهر.یارزر.شناس فراتر می روم و به نتایجی می رسم که تحقیقات ایشان دست مایه اش را فراهم می کند: یک آن که با وجود همه ی انتقاداتی که به روشنفکری شده است، چیزی که نمی شود نادیده اش گرفت، وجود خواسته یا ناخواسته ی روشنفکری است و این که این روشنفکری همچنان دارد به رشد خود ادامه می دهد.بنده خود به شخصه انتقاداتی به این طیف دارم،طیفی که خیلی ازآنها را می شناسم و می دانم که نه جیره خورِاجنبی هستند ونه عضوفرماسونری.
دوم آن که تقلید به خودی خود بد نیست، بلکه وقتی بد است که درهمان جا بماند،امااین تلاش مقلدانه دارد به تدریج ثمر می دهد و خود این طایفه (یا به اصطلاح ایشان کاست)هم می دانند که نواقصی دارند.

اما به نظرمن بدبختی ما درایده آل گرایی مافوق بشری است، که تعادل سرش نمی شود. یا ازاین طرف بام می افتیم یا ازآن طرف.دوست داریم که دیکتاتور بالای سرمان باشد، خودمان می خواهیم.تجددمآب ما همان صفاتی را دارد که مذهبی سنتی.یا به زور روسری سرملت می کنیم، یا به زور روسری از سرش برمی داریم.عجیب نیست که همیشه دوسر طیف به قدرت می رسند؟ آیا این برآمده ازخود ما نیست؟ من که به شخصه در خودم استعداد افراط وتفریط را می بینم شما را نمی دانم.دلیلش را هم نمی دانم.
مثال خوبی است که می گویند دشمن دانا از دوست نادان بهتر است: این نویسنده هم خوب ایرادهای قشر روشنفکر را گرفته است.برای مثال درجایی به پریدن های استادان ادب این دیار مثل گلشیری وبراهنی ودولت آبادی به همدیگر اشاره می کند، که پربیراه نمی گوید.کسی چه می داندکه پس از انقلاب اگرهرگروه دیگری روی کارآمده بودند، آن ها هم دماراز پدرملت در نمی آوردند.جای تأمل دارد.
یک قسمت ازکتاب را برایتان نقل می کنم تا نمی دانم بخندید یا گریه کنید:

«درتاریخ روشنفکری ایران دردوقرن گذشته، شریعتی وتاحدودی آل احمد استثنائاتی بودند که سعی کردند تاحدودی والبته درحد توان،سرازپیله ی بسته ودست وپاگیر کاست روشنفکری ایران برون کرده وبرای درافکندن نقشی نو وارائه رویکردی مبتنی برخودآگاهی انتقادی نسبت به کاست بسته ودرخدمت غرب زدگی روشنفکری ایران تلاش نمایند.»
«علی شریعتی، در دوران جوانی به "جمعیت خداپرستان سوسیالیست" پیوست و مدت ها باآن محشوربودومی توان گفت بنیان های تفکراودرهمین مقطع شکل گرفته است.شریعتی به لحاظ شخصیتی فردی پرشور وصادق بود که در گفتاروپویش های اودرد دین روشن ومستمری وجود داشت.اما شریعتی فاقد تحصیلات حوزوی بودومعارف اسلامی رااز کانون ناب قرآن وروایات اهل بیت نیاموخته بود.او به طورمنظم با علوم حوزوی وساختار اندیشه فقاهتی آشنا نگردیده بود وتحت تأثیرجوّ علم زده وسیطره رویکردهای آمپریستی پوزیتیویستی درتفسیروتبیین اندیشه های دینی به سمت نحوی التقاط سوسیالیسم، آمپریسم واگزیستانسیالیسم با اسلام درغلتید!»
اگر حوصله کردید، خود بخوانید ودرباره اش قضاوت کنید.جالب اینجاست که دراین کتابخانه امثال این کتاب ها زیاد است.کتابهایی برای اقناع خودی ها. وگرنه کسی که بی غرض باشد به راحتی به هراندیشه ای چه این وری چه آن وری تن نمی دهد.حداقل من این طور گمان می کنم.اماازلحاظ تاریخی چیزهایی خواندم که جالب توجه بود.تاریخ آن چیزی است که من به آن احتیاج دارم، حالا هرکس به هر طریقی درباره آن حرف بزند به من سرنخی داده است تا به کشف حقایقی از این پازل رنگارنگ نائل آیم.سرتان را درد نمی آورم.امروز بعدازساعتِ کارکتابخانه یک جلسه ادبی بود که من برای اولین باردرآن شرکت کردم.جالب بود، گفتم که در گوشه کنارهای خاک گرفته اسراری پنهانی نهفته است که در انتظار کشف شدن اند؟ ومن دارم دراین زمینه تبحرکسب می کنم، حیف که این اسرار پنهان برای همه جالب نیستد تا بشود ازآن ها پول درآورد.امروز با بیست وپنج تا تک تومانی به خانه برگشتم.فلاکسی هم که خریده بودم آب را داغ نگه نمی داشت.فعلاً که روزگاربه کام مانمی گردد.

باسپاس
ز.م

No comments: