به داستان های کودکان اعتقاد داشت
اما پیر بود وعمرش در این راه سپری شده بود
پیرزنی نحیف که هنوز عاشق "زیبای خفته" بود
فکر کرده بود
دوره زمانه عوض شده
زنان همه کار می نوانند بکنند
شاید او هم با اسب سپید
بتواند شاهزاده اش را بیدار کند
اما تنها موهایش سپید شده بود و بد نام
اما پیر بود وعمرش در این راه سپری شده بود
پیرزنی نحیف که هنوز عاشق "زیبای خفته" بود
فکر کرده بود
دوره زمانه عوض شده
زنان همه کار می نوانند بکنند
شاید او هم با اسب سپید
بتواند شاهزاده اش را بیدار کند
اما تنها موهایش سپید شده بود و بد نام
همه به خواب رفته اند "
شاهزاده بینوا سحر شده است
ومنتظر است تا پرنسس اش با اسب سپید
"او را ببوسد وبه او حیات دوباره دهد
تنها زن بیدار شهر
همه را بوسیده بود
اما هیچ کس بیدار نشده بود
تنها فاحشه ای شده بود
که همه را می بوسید
و اکنون پیر بود با موهایی به سپیدی اسب شاهزاده
تنها فاحشه باکره شهر
تنها فاحشه باکره شهر
No comments:
Post a Comment